پپنجشنبه
10 دسامبر 2020
من به آرزوی خدیر رای میدهم!!
ضعف فرهنگی خطاست، طلب میکند پوزش و تلاش،
عجز، فقر
و فلاکت فرهنگی هست گناه، مستحق جزا،
خباثت و رذالت فرهنگی خود جزاست، که ملتی نامرد بر
خود میکند روا. |
چند روز پیش در جواب
مقاله
ناجوانمردانه علی چنگیزی که در نشریه هفته مونترال به چاپ
رسید، نوشتار کوتاهی تحت عنوان «
پاسخ به چنگیزی و دیگر چنگیزک ها» در سوشیال مدیا منتشر کردم
که با نتیجه گیری بالا در رابطه با فرهنگ به پایان میرسید. با
آنچه از آرزو خدیر در چند روز گذشته دیدم و شنیدم تازه پی بردم
که اندر خم یک کوچه ام. آرزو، یکی از کاندیداهای «پویش»، جناح
حامی هییت مدیره فعلی کنگره ایرانیان، خواهر امیر خدیر، و در
رقابت با کارزار تغییر است.
علی چنگیزی به دنبال ماهی در آب گل آلود بود. غافل از اینکه
اگر بوی گند مردابی که در آن غوطه ورست آزارش نمیدهد،
از اینست که آنچه آدم را از انسان، زنده را از مرده متمایز
میکند، سالیان است که او را ترک کرده است. که در مرداب اگر
جنبنده باقی مانده باشد جز کرم هایی که به دور خود میلولند
نیست.

سال هایی که من را از خود میدانستند و برگزار کنندگان اجازه
میدادند که عنان جلسات
"گفت
و شنید"
را در دست داشته باشم، محمد سلیمانی، سرخورده از اینکه در منطق
همیشه کم میاورد، به زبان بی زبانی میگفت که در همه حال آخرش
من فردین خواهم بود و آنها بیک ایمانوردی. غافل از آنکه من و
مایی در میان نبود، و در محضر حق، حضور باطل خطاست.
بالاخر، محمد سلیمانی و سعید سلطانپور چاره را در این دیدند که
من و خانواده ام، که به دلیل نزدیکی با آنها افتخار
عاملیت جمهوری اسلامی را از طرف براندازان پیدا کرده بودیم
را، از
سران مجاهدین بخوانند. غافل از اینکه به دست خود گوری را
کندند که چندی بعد، بیژن احمدی، محسن خانیکی، مهدی صمدیان،
مهران فرازمند و مشهود ناصری در آن بلغزند.
آی سی ژورنال در در دسامبر ۲۰۱۸،
مقاله ای علیه شهرام تابع محمدی،(این مقاله در دسترس نیست)
از مهره های اصلی هر دو کمپین «من هم یک ایرانی-کانادایی هستم»
و «کارزار تغییر»، پای امیر خدیر و مجاهدین را به میان میاورد.
رذالت و خباثت، را به جایی میرسانند که از دختر ۱۹ ساله امیر
میگویند و عکسی از او را منتشر میکنند.
قلم یکبار دیگر فریاد عدالتخواهی را سر داد و از دل گفتم و
آرزو کردم که خانواده هایی بیشتری همچو خانواده خدیر داشته
باشیم، بدون آنکه بدانم که در آن خانواده آرزویی هست که آرزو
هایم را به باد دهد.
امروز، نوبت آرزوست که به کنگره نپیوسته پایش در همان چاله
بلغزد. چه بسا حکمت این قصه آن است که ایشان ریاست و نیابت را
از یاد برده و این امکان را به ما بدهد که شرمساری ۵ سال ریاست
و نیابت سوده قاسمی را پشت سر بگذاریم.
از قضا، آرزو در
کمپین تلفنی خود با کسی سخن میگوید که شناختی از من و
فعالیت هایم داشته است. آرزو به جای اینکه از کرده های خود
بگوید بیشتر به کاندیدا های کارزار که آنها را تحریم چی، جنگ
طلب معرفی میکند میپردازد. زمانی که از کاندیدا های مستقل و
بخصوص مهدی شمس از ایشان سئوال میشود، خانواده من را مجاهد
میخواند.
آخر چرا؟ آیا پیوستن به هییت مدیره این قدر پر اهمیت است؟ آیا
با تخریب دیگران میتوان کارنامه خود را تزیین کرد؟ چرا باید
آنقدر در فعالیت های کامیونیتی بیگانه باشیم، که در کمپین
انتخاباتی خود مجبور باشیم از دیگران بگوییم؟ چرا فعالیت
هایمان در کنگره میبایست با پیوستن به هییت مدیره آغاز گردند؟
آرزو، در کانادا چشم به جهان گشوده، تحصیل کرده، و امروز در
حرفه پزشکی شاغل است. جالب آنکه امیر، برادر آرزو، نیز پزشک و
از پایه گذاران حزب سولیداریته و نماینده از طرف این حزب در
پارلمان کبک بوده است. امیر دلیلی نمیبیند که هواداری خود از
مجاهدین را در جوانی پنهان کند. این مانعی نبوده که ایشان
امسال در انتخابات کنگره حضور و با آرزو رقابت کند. آیا آرزو،
امیر را جنگ طلب میداند؟ راستی، آرزو در تخریب امیر به رای
دهندگان چه میگوید؟
چه عواملی باعث میگردند که یک پزشک، تربیت شده در یک خانواده
روشنفکر سیاسی، پرورش یافته در جامعه ای آزاد و دموکراتیک،
چنین بیاندیشد، بگوید و عمل کند؟ از درکش عاجزم. که ضعف، عجز،
فقر، فلاکت، خباثت و رذالت فرهنگی در تشریحش کم است. چه بسا
بیماری است، خاص «غربت» که هویت و اصالت را به باد میدهد.
اگر پیوستن به هییت مدیره برای آرزو تا این حد آرزوست که که
اخلاق و انسانیت را زیر پا بگذارد، که بپیوندد. که من هم به او
رای میدهم.
که اگر آرزو، برای خدمت به کامیونیتی، پیوستن به هییت مدیره را
اینقدر الزامی میداند، که به دروغ و تخریب دیگران متوسل گردد،
که همچنان ادامه دهد. که من هم به او رای میدهم.
که اگر انتقامجویی و رفتار تلافی جویانه با فرد و یا سازمانی
در میان است، خوب است بداند که تا امروز این نهاد به احدی رحم
نکرده و کسی سربلند از دروازه اش نگذشته است.
چه شرمساری های بیشتری را باید متحمل شویم تا از خواب غفلت
برخیزیم و به بلایی که جمهوری اسلامی بر ما آورده است آگاه
گردیم؟ قبل از آنکه این قصه را باور کنم، در باره اش بیاندیشم،
کلمه ای بر زبان و به قلم آورم، به آرزو زنگ زدم و به محض
اینکه خود را معرفی کردم گفت که نمیخواهد با من حرف بزند. آیا
آرزو خود را فقط نمانیده پویشی ها خواهد دانست؟ عجب بهاری و
عجب سال نویی را در پیش داریم.
خوشبختانه امسال حدود ۳۵۰۰ عضو در کنگره داریم. رقمی قابل توجه
که بتوانیم بر پایه آن به نظر سنجی بپردازیم. داشتن لیست اعضاء
و امکان تماس با آنها این فرصت را برای ما فراهم خواهند کرد تا
بدانیم کیستیم، چه میخواهیم و چرا اینچنین میکنیم.
از لیست اعضاء گفتم و خوشنودی از امکان تماس با آنها. بد نیست
که شما هم بدانید که با اولین تماسم با اعضاء، در معرفی خود و
برنامه هایم، سازمانی که خدمات ارسال ایمیل ها را به عهده دارد
با من تماس میگیرد و اعلام میکند که به علت شکایتی که شده
مجبور است از سرویس دهی به من خودداری کند. به همین سادگی، در
کشوری قانونمند، آزاد و دموکراتیک بر خلاف قانون لیست اعضاء را
در انحصار خود میگیریم. زمانی که بالاخره مجبور به سر خم کردن
در مقابل قانون میشویم، با دروغ و شکایت کمر خود را راست تر
میکنیم که اینجا هم خفقان و وحشت بوجود آوریم و مانع از مشارکت
جمعی گردیم. بیشک آنهایی که چنین میکنند، درخفا به خود افتخار
کرده و میبالند که مانع از بوجود آمدن آگاهی، همکاری و ارتباط
میان اعضاء شده اند. که افزایش تعداد اعضاء، مشارکت جمعی و
توان کنگره، به معنای پایان فریبکاری های آنان خواهد بود.
همانطور که تنزل تعداد اعضاء به ۶۰ نفر را برای خود پیروزی
قلمداد میکردند. باشد که متقاعد شده باشیم که حفط اطلاعات شخصی
اعضاء، بهانه ای برای پنهان سازی خلاف ها در لیست اعضاء بوده
است.
قدراین نهاد را باید بدانیم که اگر مبدل به خانه خدمت، ویا
باعث همدلی و همصدایی ما نشد، حداقل همچو آینه ای عمل میکند که
تصویر فردی و جمعی خود را در آن ببینیم. از یاد نبریم که فقط
تا روز یکشنبه ساعت 2 بعد از ظهر وقت داریم که از ۹ رای خود
برای انتخاب ۹ کاندیدا بهره بگیریم.
ایمیل سازمان ارسال
ایمیل در رابطه با قطع خدمات به مهدی شمس در ارسال ایمیل های
انتخاباتی

|