بابک عزیز،
از جایگاه یک شهروند کانادایی ایرانی تبار سرخورده سخن میگویم
و قصد توجیه، استدلال و اثبات ندارم. از اینکه به کامنت من
پاسخ دادی و امکان این گفتگو را بوجود آوردی متشکرم.
سرخوردگی من از وضعیت کنونی کامیونیتی است که تک تک ما در
بوجود آوردنش سهمی داشته ایم. از فعالان اجتماعی گرفته، تا
آنهاییکه کناره گیری کرده اند و یا همیشه بی تفاوت بوده اند.
در ضمن بر این باورم که فعالان اجتماعی نسبت به میزان
مشارکتشان بیشتر مقصرند.

منظور بی ارزش ساختن فعالیت های کسی، بخصوص شما و حزبتان که
واقعن با تمام وجود در صحنه بوده اید نیست. منظور شناخت
مشکلات، رفع آنها و اگر لازم باشد تغییر رویه است.
در این چهار دهه ای که در کانادا به سر میبریم از دموکراسی چه
آموخته ایم؟ آنرا چقدر در خود نهادینه کردیم؟ از آزادی بیان
سخن میگوییم ولی اکثرن حرفی برای گفتن نداریم و یا اینکه از آن
برای تهمت، توهین و افترا استفاده میکنیم. در بهترین شرایط هم
آنرا فقط برای خود و همفکرانمان میخواهیم. مگر نه اینکه مشارکت
محکی برای ارزیابی دموکراسی در یک جامعه است؟ آیا در رابطه با
مشارکت، کامیونیتی ما تا به حال در چنین وضعیت نابسامانی قرار
داشته است؟
جمهوری اسلامی را مقصر میدانیم و در پس این استدلال، رفتار های
غیر دموکراتیک خود را که حاصلش عدم مشارکت است توجیه میکنیم.
آنچه که ما را امروز به اینجا کشانده است، رفتار غیر دمواتیک و
اشتباهات مخالفین رژیم، به گفته ای براندازان است که برای
چندین دهه میدان را کاملن در اختیار داشتند. به جای بوجود
آوردن همبستگی، همصدایی، و پایه گذاری نهاد های دموکراتیک،
بالابردن میزان مشارکت، هر کدام، بخصوص شما و حزبتان، به منافع
حزبی، سازمانی، گروهی و گرایشاتی اولویت دادیم.
نظر شخصی من بر اینست که تاریخ مصرف، ملی گرایی، ایدئولوژی،
تشکل های حزبی به پایان رسیده است. من از این جایگاه با شما
سخن نمیگویم و به باور های خود اولویت نمیدهم. منافع کامیونیتی
ایجاب میکند که در نحوه عمل خود تغییراتی را بوجود بیاوریم.
برای آنهاییکه مانند ما نمیاندیشند، همان حقوقی را قائل شویم
که برای خود قائل هستیم.
به نظر نمیاید که شما نسبت به آنهاییکه تحت عنوان همسویان
میشناسیم، اینچنین باور داشته و عمل میکنی. فراموش میکنی که
اگر در تظاهراتی، حتی اگر برگزارکننده اش ما باشیم، فردی پرچم
جمهوری اسلامی را در دست میگیرد، از منظر دموکراسی و قوانین
کانادا، از همان حقوقی که من و شما برخوردار هستیم برخوردار
است. برگزارکنندگان تظاهرات خیابانی نیز حق ندارند که برای
دیگران تعیین تکلیف کنند.
باید تجربه کرده و آموخته باشیم که دوقطبی کردن کامیونیتی به
نفع رژیم، افراد و نهاد هایی است که فقط توان گرفتن ماهی از آب
گل آلود را دارند.
باید تجربه کرده و آموخته باشیم که توان همسویان از بهره گیری
از دموکراسی بیشتر از ماست.
باید اینرا هم تجربه و آموخته باشیم که سرخوردگی بخشی از
کامیونیتی، حتی همسویان، به نفع هیچ کس نیست.
اگر آمادگی آنرا نداریم که به احترام دموکراسی، به تغییر و
تحول در جو مسموم کنونی موجود بپردازیم، و برای اینکه همسویان
نیز بتوانند بدون شرم و سرخوردگی نظرات خود را آزادانه مطرح
کنند، حداقل به خود بپردازیم، و در نحوه پندار، گفتار و کردار
خود در رابطه با دموکراسی دگرگونی بوجود آوریم. اگر از آزادی
میگوییم، برای آن شرط و شروطی نتراشیم. اگر منافع جمع را در
عدم حضور پرچم میدانیم، اولین باشیم که پرچم را کنار میگذارد،
حتی اگر نگرش حزبی ما به غیر از این میگوید.
پرچم، ملیت، زبان، جنسیت، مذهب و فرهنگ نقش خود را در زمان های
لازم ایفاء کرده اند. وقایع اخیر خاورمیانه میبایست برای ما
روشن ساخته باشند، که همانطور که تنوع فرهنگی میتواند توانایی
به حساب آید، عامل تفرقه و رودرویی های خیلی جدی هم هست.
به نظر نمیاید که شما و حزبتان به پرچم هایی که در دست میگیرید
به عنوان لوگو و نشان بنگرید. همانطور که در نوع رفتار خود
نسبت به گذشته تغییراتی بوجود آورده اید، رنگ سفید را جایگزین
رنگ قرمز پرچم های خود کرده و تعداد آنها را محدود ساخته اید،
امیدوارم که در رابطه با استفاده از پرچم هم در تظاهرات تجدید
نظر بنمایید.
در پایان اشاره کوتاهی به نحوه حضور حزب شما که بیشتر متکی به
شخص شما میباشد در سوشیال مدیا مینمایم که بی شباهت به نحوه
استفاده از پرچم نیست. با اینکه بار ها از شما تقاضا شده و
توضیح داده شده که هر گروه فیسبوکی برای گفتگو پیرامون موضوع
خاصی برپا شده، شما این تذکرات را نادیده گرفته و به همانگونه
که هر تظاهرات را موقعیتی برای مطرح کردن حزبتان دانسته اید،
در سوشیال مدیا رفتار میکنید.
نمونه ای از آن، گروه
کمپین جدیدی میباشد که تلاش میکند کنگره ایرانیان را در
مسیر خود قرار دهد. در همان ابتدا، گردانندگان این گروه را
وادار میسازید که به حذف و سانسور متوسل گردند. این مورد را از
این نظر مطرح نمودم که به آن به عنوان یک پدیده بنگریم و
دریابیم که چگونه کامیونیتی قدم به قدم به اینجا رسیده است.
زمان هایی را به یاد آوریم و افسوس آنرا بخوریم که چقدر ساده
میتوانستیم در مسیر دیگری قرار بگیریم.
امروز، من و شما، همدیگر را به اندازه کافی میشناسیم تا
بتوانیم بدون آنکه یکدیگر را برنجانیم، در شفافیت کامل و با
حسن نیت گفتگو کنیم. طبیعی مینماید که فرد وابسته ای به حزب و
ایدئولوژی، مانند شما، و کسی مانند من که فقط اصول و ارزش ها
را در نظر میگیرد، هر کدام، اینگونه بیاندیشیم، بگوییم و عمل
کنیم.
با تشکر از شما – مهدی شمس
|