مجموعهای از اعتراضات و تظاهرات در سراسر خاورمیانه و آفریقای
شمالی به عنوان بهار عربی شناختهشده است. این اعتراضات با
قیام تونس در سال ۲۰۱۰ آغاز و در الجزایر، اردن، مصر، سوریه،
یمن، بحرین، لیبی و عربستان ادامه پیدا کرد.
تاکنون چهار حکومت تونس (۲۰۱۱)، مصر(۲۰۱۱)،
لیبی (۲۰۱۱) و چند روز قبل سوریه (۲۰۲۴) در نتیجهٔ این جنبش ها
سقوط کردهاند.

اعتراضات در سوریه از ماه ژانویه
۲۰۱۱
آغاز شد که در جریان آن بیش از
۵۰۰۰
نفر از معترضان سوری، توسط نیروهای نظامی و امنیتی دولت بشار
اسد کشته شدند.
سازمان ملل متحد در
سال ۲۰۱۶
برآورد کرد که بهار عربی بین سالهای
۲۰۱۱
تا
۲۰۱۵
حدود
۶۱۴
میلیارد دلار به رشد اقتصادی این کشور ها ضرر زده است و و
ناآرامیها مشکل بدهی، بیکاری، فساد و فقر را تشدید کردهاند.
همزمان که حکومتهای مستبد فرو میپاشیدند خلاء قدرت در سراسر
جهان عرب منجر به تحکیم قدرت توسط مذهبیون در کشورهایی با
اکثریت مسلمان شد.
این مقدمه را لازم دیدم تا با دیدی وسیعتر به تغییرات در چهار
کشور ایران (۱۹۷۸)، عراق (۲۰۰۳)، لیبی (۲۰۱۱) و بالاخره سوریه
(۲۰۲۴) بپردازم.
سقوط یک رژیم دیکتاتوری همیشه با جشن و سرور ملتی که رهایی
یافته همراه است. ما ایرانیان از نزدیک مزه آنرا چشیدهایم،
حتی اگر بیش از چهل سال بعد از آن هنوز هم در حال پرداخت
هزینههای سنگین آن هستیم. با وصف این، اکثریت مردم، از جمله
خود من از سرنگونی هر دیکتاتوری از جمله بشار اسد در سوریه، و
جمهوری اسلامی را با هر هزینه با آغوش باز استقبال میکنیم.
حتی اگر تجربه انقلابهای اخیر نشان داده باشد که در همه آنها
وضعیت وخیمتر شدهاند.
جز سرنگونی حکام و رهایی مردم از استبداد در دوران بسیاری
کوتاهی، شباهت های زیادی میان آنچه در هر کدام از کشورهای
ایران، عراق، لیبی و سوریه روی داد وجود ندارد.
خانواده پهلوی، پدر و پسر (۱۹۲۵-۱۹۷۸) پنجاه و سه سال حکومت
پادشاهی
در مقایسه با با سه مستبد دیگر سرنگونی حکومت پهلوی از طریق
یکی از کم خشونتترین انقلابها در جهان و با بیشترین درصد
مشارکت مردم صورت گرفت که دلایل خاص خود را دارد.
«زمانی که ایرانیان غیرمسلح پس از یک مبارزه گسترده مردمی،
محمدرضا پهلوی، آخرین پادشاه ایران را در ۱۶ ژانویه ۱۹۷۹ مجبور
به فرار از تهران کردند، هدیهای به ظاهر متناقض همچون یک
پدیده جدید به جهانیان دادند:
یک انقلاب بدون خشونت.»
ایران در سال ۱۹۵۰ دومین کشور مسلمانی بود که بعد از ترکیه
اسرائیل را به رسمیت شناخت.
جمهوری اسلامی ایران (۱۹۷۸ – تا کنون ۴۶ سال)
حاصل انقلاب بدون خشونت، در جایگاه قدرت قرار گرفتن حکومت
اسلامی است که با اینکه وحشیانهترین برخورد را با ملت خود
داشته است، مسیر دیگری غیر از آنچه که در سه کشور دیگر گذشت را
طی میکند.
بیمورد نخواهد بود که به دو نکته اشاره شود: یکی از نتایج به
روی کار آمدن جمهوری اسلامی در ایران بوجود آمدن
شکاف
میان عراق و سوریه برای متحد شدن در مقابل اسراییل بوده است. و
دیگر اینکه جنگ ایران و عراق که با نام جنگ اول خلیج فارس نیز
شناخته می شود، درگیری مسلحانه بین ایران و عراق بود که از
سپتامبر ۱۹۸۰ تا اوت ۱۹۸۸ ادامه یافت.
صدام حسین (۱۹۷۹-۲۰۰۳) بیست و چهار سال حکومت تک حزبی
بسیاری از اعراب صدام را یک رهبر مصمم می دانند که امپریالیسم
غربی را به چالش کشید، با اشغال فلسطین توسط اسرائیل مخالفت و
در برابر مداخله خارجی در منطقه مقاومت کرد.
سرنگونی صدام نه از طریق مردم ستمدیده عراق بلکه توسط حمله
نظامی آمریکا به بهانه واهی داشتن سلاح تسلیحات کشتار جمعی
صورت گرفت.
معمر قذافی (۱۹۶۹-۲۰۱۱) چهل و یک سال
معمر قذافی از طریق یک کودتای نظامی به قدرت رسید و به مدت چهل
و یکسال آنرا در اختیار داشت.
در بحبوحه بهار عربی سال ۲۰۱۱، اعتراضات علیه فساد گسترده و
بیکاری در شرق لیبی آغاز شد. این وضعیت به جنگ مسلحانه داخلی
تبدیل شد که در آن ناتو در کنار شورای ملی انتقالی ضد قذافی
مداخله نظامی کرد، دولت قذافی سرنگون و توسط شبه نظامیان به
وضع ناهنجاری کشته شد.
خانواده اسد، پدر و پسر (۱۹۷۱- ۲۰۲۴) پنجاه و سه سال
انقلاب سوریه،
مجموعهای از اعتراضات و قیامهای گسترده بهار عربی در سوریه،
با واکنش خشونتآمیز حکام بود که از مارس ۲۰۱۱ تا چند روز
گذشته ادامه یافت. این انقلاب که خواستار پایان حکومت چند دهه
خانواده اسد بود، به عنوان تظاهرات کوچک در ژانویه ۲۰۱۱ آغاز
شد و در ماه مارس به اعتراضات گسترده سراسری تبدیل شد. این
قیام با تظاهرات گسترده علیه دیکتاتوری بعثی رئیس جمهور بشار
اسد آغاز و منجر به برخورد با پلیس، خشونت نظامی، دستگیری های
گسترده، سرکوب وحشیانه، صدها هزار کشته و ده ها هزار زخمی شد.
بعد از سیزده سال رودرروییهای مسلحانه خشونتآمیز که
پنج
سال آخر آن در سکون گذشت، با فرار بشار اسد به مسکو و ورود شبه
نظامیان سوریهای به دمشق بدون مقاومت ارتش سوریه، به دوران
پنجاه و سه سال استبداد خانواده اسد خاتمه داده شد.
بدون حمایتهای همه جانبه روسیه و ایران این اتفاق میتوانست در
سال
۲۰۱۵
روی دهد. درگیری روسیه در اوکراین و شکستهای
سیاسی/نظامی/اقتصادی متعدد جمهوری اسلامی فقط در سال گذشته
باعث انزوای سوریه که از نظر اقتصادی در وضعیت وخیمی قرار داشت
گردد.
همانطور که بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر رژیم صهیونیستی روز
دوشنبه در یک کنفرانس مطبوعاتی در اورشلیم
گفت
«فصل جدیدی در خاورمیانه با سقوط رژیم بشار اسد در سوریه گشوده
شده است.» ایشان سوریه را که هم مرز با اسراییل و سابقه خصومت
دیرینه با این کشور دارد را «عنصر اصلی محور شرارت ایران»
میخواند.
یکی از اولین اثرات سقوط اسد، اعلام یکطرفه نخست وزیر اسراییل
از پیوستن دائمی ارتفاعات گولان در سوریه است که از سال ۱۹۷۴
منطقه خلع سلاح شده به حساب میامد. نتانیاهو سقوط اسد را از
نتایج حملات نظامی به حماس، حزبالله و ایران میداند.
عوامل تاثیر گذار آنقدر متعدد میباشند که آنچه در آینده در
خاورمیانه در پیش است را غیر قابل پیشبینی مینماید. بخصوص که
از ماه آینده دونالد ترامپ به کاخ سفید باز میگردد. ولی آنچه
مسلم است تضعیف جمهوری اسلامی و محدود شدن حوزه عملش در
خاورمیانه است که حاصل آن میتواند فشار بیشتر بر ملت به گروگان
گرفته ایران باشد.
مشاهده وقایع یک سال اخیر و نحوه شکل گیری آنها یکی بعد از
دیگری به گونهای که به نظر میاید پیوسته، از پیش برنامه ریزی
شده و در جهت مشخصی میباشند، احتمال اینکه وضعیت بهتری در این
منطقه بوجود آید را ناممکن میسازد. همانطور که بهار عرب برای
هیچیک از کشورهایی که آنرا تجربه کرده اند حاصلی جز خرابی
نداشت، نمیتوان امیدوار بود که انقلاب سوریه ارمغانی غیر از آن
داشته باشد. و یا اینکه آغازگر تغییرات در منطقه، برای
بازگرداندن زندگی عادی برای میلیونها نفر از مردم ستمدیده،
آواره وگریخته از وطن در سراسر جهان باشد.
رقابتهای ابرقدرتها که با ورود به صحنه چین بصورت بیسابقهای
افزایش و شکل دیگری به خود گرفته است، امکان تغییر و تحول عادی
در کشورهایی که از منابع طبیعی غنی برخوردار میباشند و یا
اینکه در مناطق جغرافیایی حساسی قرار دارند را غیر ممکن ساخته
است. در بهترین شرایط، چگونه میتوان تصور نمود که دولتهای
کشورهای همجوار از جمله جمهوری اسلامی و اسراییل و یا
ابرقدرتهائی مانند آمریکا و چین، به سوریه این اجازه و امکان
زمانی را بدهند که بعد از چندین دهه سختی به تدریج به سازندگی
و فرهنگسازی بپردازد؟ |