پپنجشنبه
6 فوریه 2020
"تورنتو، کجا میشه رفت رای داد؟"
قصد داشتم به گفتار هفته گذشته تحت عنوان "ما وسطی ها" در
رابطه با شکل گیری های اخیر در کامیونیتی و لازمه تغییر در
نگرش ما نسبت به آنها ادامه دهم که با مطلبی در فیسبوک برخورد
کردم که مسیر افکارم را تغییر داد.
میلاد،
یکی از اعضای صفحه گفتگو "تریبون آزاد" در فیسیوک با حدود شش
هزارعضو، مطلب یک جمله ای که مبدل به تیتر این مقاله شد را به
اشتراک میگذارد. ایشان که به نظر میاید از فحش خوردن ابائی
ندارد، کاملن بر آنچه میکند آگاه بوده و انگاری از طریق همین
رفتار های تحریک کننده موفق شده که بیش از 4000 دنبال کننده
داشته باشد. این مطلب هفت بار به اشتراک گذاشته شده و بیش از
صد کامنت که اکثرن اهانت میباشند دریافت کرده است. با مراجعه
به صفحه شخصی میلاد میتوان مطمئن بود که ایشان یک شخصیت حقیقی،
تحصیلکرده و از شواهد برمیاید که میتواند مخالف رژیم هم باشد.

زمانی که پرسیده میشود که در رابطه با کدام انتخابات میگوید و
چرا بصورت روشن سئوال خود را مطرح نکرده، ایشان به انتخابات
میان دوره ای در اتاوا اشاره میکند که اصلن ربطی به تورنتو
ندارد. این هم میتواند یکی دیگر از نحوه های سر کار گذاشتن
آنهایی باشد، که نیاز به بروز خشم و کینه خود نسبت به رژیم را
داشته و از هر فرصتی برای این منظور استفاده میکنند.
تائید و یا محکوم کردن، کاری از پیش نمیبرد ولی برخورد و بررسی
هر موردی همچو پدیده ای اجتماعی میتوانند ما را در شناخت جامعه
و افراد کامیونیتی یاری دهند. به عنوان یکی از فعالان اجتماعی
زمانی که مشاهده میکنم که با میلاد فقط یک دوست مشترک فیسبوکی
دارم، این سئوال برایم پیش میاید که چرا این فرد در رسانه های
مجازی فعال بوده ولی در فعالیت های اجتماعی کامیونیتی مشارکتی
ندارد؟ و وقتی حمله شدید ده ها نفر از مخالفین رژیم را نسبت به
مطلب ایشان می بینم، از خودم میپرسم که با این همه مخالف رژیم،
چگونه هییت مدیره های کنگره موفق شده اند چهار سال این نهاد را
در اشغال خود داشته باشند؟
بخشی از جواب این سئوالات را در
نوشتار
فریده جلاییفر، روانشناس و منتقد اجتماعی، همسر احمد تبریزی،
که تحت عنوان "درد بی خبری"، هفته گذشته در پرژن میرور منتشر
شد، مییابم. " درد ما درد بى خبرى است. بى خبرى از حال و روز
يكديگر. بى خبرى از اینکه كجا ايستادهايم، چه میخواهيم و چه
میکنیم." واقعن آیا مشخص است که ما چه میخواهیم و چه میکنیم؟
اگر برانداز هستیم، تا چه حد فعالیت هایمان در رسانه های مجازی
یا تظاهرات تاثیر گذار هستند؟ اگر مخالف هستیم، آیا فقط با حرف
میتوانیم موثر بوده و کارائی داشته باشیم؟ گرچه آنوری ها،
بخصوص عاملان و همسویان با رژیم با تلاش زیاد توانسته اند
انسجامی در هواداران و موافقین خود بوجود آورند، ولی آنها نیز
در دوام و یا کمک به جمهوری اسلامی تا چه حد موثر بوده اند؟
آیا حیف نیست که این نیرو ها، چه موافق و یا مخالف، اینچنین در
بوجود آوردن جنگ های روانی که حاصلی جز خشونت و تفرقه ندارند،
صرف شوند؟
افسوس که نمیتوان این نوشتار، که مشکل را بخوبی مطرح ولی راه
حل عملی و شدنی برای آن نمیاورد را بصورت کامل اینجا بازگو
کنم. از اینرو خواندن آنرا توصیه کرده و به بازگوئی جملاتی که
اصل مطلب را تداعی میکنند، اکتفا میکنم. "خود شيفتگى و نديدن و
نشنيدن صداى معقول و منطقی!"
- "نمىتوانيم در ميانه بايستيم، آگاهانه بشنويم، بخوانيم،
بينديشيم واز هيچ سوى بام نيفتيم!"
- " سخت گرفتاريم، گرفتار گرههاى ذهنىمان و بطور مداوم اخلاق
را به سياست مىفروشيم !" - " تمام مدت سرگرم حذف يكديگريم و
باز هم مىپرسيم چرا اين رژيم ٤٠ سال است دوام آورده!" - " درد
ما دردى است فرهنگى و درمان فرهنگى مىخواهد".
گفته های فریده،
پوستری
به زبان انگلیسی در صفحه فیسبوکی میلاد را به خاطرم میاورد که
اینچنین میگوید: "اشتباه میکردم. همه افراد درست میگویند، چون
آنها حقیقت را با چشم های خود مینگرند. من دیگر به تصحیح کسی
برنخواهم خاست. گناه کسی نیست برای آنچه نمیدانند." اگر میلاد
به این گفتار اعتقاد دارد، چرا به تحریک دیگران در اهانت به
خودش میپردازد؟ چرا آنها را با
میمون
ها مقایسه میکند؟ آیا ایشان این حرکت را یک فعالیت اجتماعی در
جهت فرهنگ سازی میداند؟ دیگران چرا به رفتار چنین فردی واکنش
نشان میدهند؟ آیا ناسزا گوئی و اهانت از خشم درون آنها میکاهد
ویا آزردن طرف مقابل آنها را ارضا و آرام میسازد؟
همانطور که تصویر در آینه، مجازیست، سوشیال مدیا آینه ایست بهر
نشان دادن ماهییتی از ما که وجود حقیقی ندارد ولی در اثر تکرار
واقعیت پیدا کرده، ما را به خود بیگانه و به شخصیت دوم ما مبدل
میگردد.
کتی،
یکی دیگر از اعضای این صفحه به ساده و صادق ترین وجه آنرا بر
زبان میاورد: "یکیش خودم آبجی، بدون اینکه بدونم چه خبره، هرجا
فحش میدن منم اونجام". از چشم و گوشی که نه میخواهند و نه
قادرند آنچه را که هست، آنگونه که هست ببینند و بشنوند چه
انتظاری میتوان داشت؟ بخصوص اگر بی اعتمادی، خشم و کینه تمام
وجود ما را احاطه کرده باشند.
کم و بیش همه از مشکلات آگاهی داریم ولی در ارائه راه حل و حتی
بکارگیری راه حل های پیشنهادی خود درمانده ایم. این تازه
زمانیست که بدون غرض و یا هدف مشخصی وارد کارزار شده باشیم.
ولی متاسفانه فعال ترین و موثر ترین افراد، آنهایی هستند که
حضورشان گرچه داوطلبانه مینماید، ولی همراه با منافع و اهداف
شخصی میباشد. بد ترین آنها، همان هایی اند که با
عوامفریبی،
پنهان کاری، و با آگاهی کامل از این و آن میگویند، ولی در سر
چیز دیگری میپرورانند. گر چه پی بردن به ماهییت چنین افرادی
کار دشواری نیست ولی از آنجاییکه از تاریکی خسته و نا امید شده
ایم به محض مشاهده نوری از روزنه ای، به اختیار چشم های خود را
میبندیم و به رویایی که میدانیم به کابوسی منتهی خواهد شد، دل
خوش میکنیم.
چشم چرانی های من در رسانه های اجتماعی همیشه با فضولی و
مداخله در گفتگو ها همراهند. ولی از آنجائیکه که کنگره
ایرانیان را یکی از راه حل هایی میدانم که به آن ایمان دارم،
اینبار نیز انتخابات آینده این نهاد را یادآور شدم. که چگونه
با پرداخت ده دلار و صرف یکی دوساعت وقت در مجمع عمومی که قرار
است روز یکشنبه سوم می برگزار گردد، میتوان سرنوشت این نهاد و
به گونه ای آینده کامیونیتی را تغییر داد. از آنجائیکه صفحات
گفتگو در فیسیوک بسیارند، تصمیم گرفتم با پیروی از خط فکری "کی
کیست؟"، به بررسی و تهیه
لیستی که در اختیار همگان قرار خواهم
داد، به کمپینی جهت معرفی کنگره و دعوت از اعضای این صفحات در
شرکت در انتخابات نمایم. باشد که موفق گردم مسیر گفتگو های
تخریبی را به حرکتی سازنده تغییر دهم.
دوست دارم که من هم این نوشتار را با امید، خوشبینی و نگاهی
سازنده به سوی آینده به پایان رسانم. از اینرو دست به دست
فریده جلاییفر ، که از درد بی خبری گفت، محمد تاجدولتی که
آنرا در پرژن میرور منتشر ساخت، و احمد تبریزی که آنرا به
اشتراک گذاشت، میدهم، و جمله پایانی آن نوشتار را بازگو
میکنم:
"به اميد روزى كه بتوانيم همه با هم زنگارهاى خشم و بى اعتمادى
را پاك كرده و با يكرنگى و همصدایی فردايى بهتر را بنا كنيم ."
|