حرفهای دل با مریم، آرزو، مانی، نیما و محمود
بخش اول – افکار عمومی بازدارنده
«با این امید که شما هم بتوانید در جریان این حرکت از جلد خود
خارج شوید و برای یکبار هم که شده به زندگی با چشمان دیگر
بنگرید. مطمئن باشید که نه تنها پشیمان نخواهید شد بلکه این
امکان را برای خود، خانواده، دوستان و آشنایان و تمام
کامیونیتی بوجود خواهید آورد که در حکایاتی غیر از این نقش
آفرین باشیم.
از اینرو از تک تک شما عزیزان دعوت میکنم که با چشمانی معنوی
به این حکایت که خود آفریدگار آن میباشید بنگرید و در آن نقشی
غیر از آنی که در آفریدن آن داشتید ایفاء کنید.
انشاالله با گرم شدن هوا بتوانیم در باغچه منزل محمود عزیز جمع
شویم، «عرق سگی» بزنیم و از حکایتی که شاید ناخوشایند آغاز ولی
باعث آشنایی ما گردید بگوییم و بخندیم و برقصیم.» |